کد مطلب:314466 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:207
پدرم را آقا ابوالفضل العباس شفا داد
جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمدصادق آل طاهر خمینی دامت بركاته نقل كردند.
یكی از خانواده های متدین و مذهبی شهرستان خمین، قضیه ی عجیبی برایم نقل
[ صفحه 413]
كرد. یكی از دوستانش مبتلا به مرض بسیار خطرناك كه تمام پزشكان ایران جوان مریض را دیدند، شورای پزشكی تشكیل دادند و نتیجه ای در ایران گرفته نشد. مادر مریض معتقد به خاندان اهل بیت علیهم السلام بود، ولی پدر اعتقاد به اهل بیت علیهم السلام نداشت! و سرانجام با خرج سنگین بچه را به انگلستان بردند، آن جا هم نتیجه ای نمی گیرند و به ایران برمی گردند مادر بچه نذر می كند كه اگر آقا قمر بنی هاشم علیه السلام فرزندم را شفا دهد، تا من زنده هستم سالی یك گوسفند در ایام شهادت روز تاسوعا اطعام می كنم و به مدت ده روز روضه خوانی كنم.
سخن پدر را بشنوید می گوید: خانم تمام پزشكان مریض را دیدند و حتی خارج از كشور جواب ناامیدی به ما دادند؛ حال، كسی كه یك هزار و سیصد سال قبل بر اثر یك جنگ خونین نابرابر به شهادت رسیده، چگونه می تواند فرزند بیمار و گرفتار ما را شفا دهد؟
خانم جواب می دهد: ما هرچه داشتیم برای این بچه از كف دادیم، با اتكای به خداوند متعال و توسل به ذیل عنایت آقا قمر بنی هاشم علیه السلام، خداوند قادر قهار حتما به ما رحم می كند.
پدر یك مرتبه تار و پود بدنش می لرزد و شروع به گریه می كند و رو به كربلا می ایستد و با چشمانی پر اشك، متوسل می شود به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام.
مدت كوتاهی می گذرد، با یك ناامیدی، شبی را در مسجد جمكران قم كه متعلق به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است، به سر می برد، فردا صبح به منزل باز می گردد، از همسرش حال فرزند را می پرسد. جواب می دهد: همان طور است. در این بین از كسی شعری را می شنود كه درباره ی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می خواند، خیلی دلم سوخت، گفتم: آقا تو را به جان مادرت به ما خانواده رحم كن. چند روز از این قضیه می گذرد، شبی صدای فرزندم را شنیدم، دویدم میان اتاق، دیدم پسرم دارد گریه می كند.
گفتم: چه شده است؟
گفت: ای پدر مرا آقا قمر بنی هاشم علیه السلام شفا داده است. پدر جان من در
[ صفحه 414]
عالم رؤیا جوانی زیبا دیدم كه سوار اسب بود، ولی دست در بدن نداشت؛ فرمود: آمده ام بنا به درخواست پدر و مادرت كه دست توسل به ذیل عنایت سالار شهیدان زده است به خواسته ی شما جامه ی عمل بپوشانم، همین جمله را به پدر بگو.
این بود معجزه ی حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام درباره ی كسی كه همه ی پزشكان ایران و انگلیس او را جواب گفته بودند، ولی از عنایات حضرت شفا پیدا كرد و سپس صاحب زن و فرزند شد و خداوند به او سه فرزند مرحمت نموده.
یكی از خانواده های متدین و مذهبی شهرستان خمین، قضیه ی عجیبی برایم نقل
[ صفحه 413]
كرد. یكی از دوستانش مبتلا به مرض بسیار خطرناك كه تمام پزشكان ایران جوان مریض را دیدند، شورای پزشكی تشكیل دادند و نتیجه ای در ایران گرفته نشد. مادر مریض معتقد به خاندان اهل بیت علیهم السلام بود، ولی پدر اعتقاد به اهل بیت علیهم السلام نداشت! و سرانجام با خرج سنگین بچه را به انگلستان بردند، آن جا هم نتیجه ای نمی گیرند و به ایران برمی گردند مادر بچه نذر می كند كه اگر آقا قمر بنی هاشم علیه السلام فرزندم را شفا دهد، تا من زنده هستم سالی یك گوسفند در ایام شهادت روز تاسوعا اطعام می كنم و به مدت ده روز روضه خوانی كنم.
سخن پدر را بشنوید می گوید: خانم تمام پزشكان مریض را دیدند و حتی خارج از كشور جواب ناامیدی به ما دادند؛ حال، كسی كه یك هزار و سیصد سال قبل بر اثر یك جنگ خونین نابرابر به شهادت رسیده، چگونه می تواند فرزند بیمار و گرفتار ما را شفا دهد؟
خانم جواب می دهد: ما هرچه داشتیم برای این بچه از كف دادیم، با اتكای به خداوند متعال و توسل به ذیل عنایت آقا قمر بنی هاشم علیه السلام، خداوند قادر قهار حتما به ما رحم می كند.
پدر یك مرتبه تار و پود بدنش می لرزد و شروع به گریه می كند و رو به كربلا می ایستد و با چشمانی پر اشك، متوسل می شود به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام.
مدت كوتاهی می گذرد، با یك ناامیدی، شبی را در مسجد جمكران قم كه متعلق به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است، به سر می برد، فردا صبح به منزل باز می گردد، از همسرش حال فرزند را می پرسد. جواب می دهد: همان طور است. در این بین از كسی شعری را می شنود كه درباره ی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می خواند، خیلی دلم سوخت، گفتم: آقا تو را به جان مادرت به ما خانواده رحم كن. چند روز از این قضیه می گذرد، شبی صدای فرزندم را شنیدم، دویدم میان اتاق، دیدم پسرم دارد گریه می كند.
گفتم: چه شده است؟
گفت: ای پدر مرا آقا قمر بنی هاشم علیه السلام شفا داده است. پدر جان من در
[ صفحه 414]
عالم رؤیا جوانی زیبا دیدم كه سوار اسب بود، ولی دست در بدن نداشت؛ فرمود: آمده ام بنا به درخواست پدر و مادرت كه دست توسل به ذیل عنایت سالار شهیدان زده است به خواسته ی شما جامه ی عمل بپوشانم، همین جمله را به پدر بگو.
این بود معجزه ی حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام درباره ی كسی كه همه ی پزشكان ایران و انگلیس او را جواب گفته بودند، ولی از عنایات حضرت شفا پیدا كرد و سپس صاحب زن و فرزند شد و خداوند به او سه فرزند مرحمت نموده.